کودکی ام را دوست داشتم
روزهایی که به جای دلم
سر زانوهایم زخمی بود ....کودکی ام را دوست داشتم
روزهایی که به جای دلم
سر زانوهایم زخمی بود ....
استعداد عجیبی در شکستن داری….
قلب…غرور…پیمان…
استعداد عجیبی در نشستن دارم….
به پای تو…به امید تو…در انتظار تو
دیر هنگامی ست که جانوری در درونم می لولد... نفس که می کشم بغض می کارد در گلویم،..فکر که می کنم درد می پاشد در خیالم،. راه که می روم می رقصد در وجودم،..،.. حرف که می زنم می گیرد صدایم، .. . نامش « خاطرهء تو» ست ….. و تنها چاره، ……. بیرون کشیدن و کشتنش…..
آن قَــدر حرفـــــ ـــ ـ در دلـَـم مآنـده کـــ ه در دهانــَم گره مے خورنـد و لبــــ هایم را بــ ه هـَــم مے دوزنـــد و تــو خیال مے کنی مـَـرا با تــو حرفی نیستــــ ـــ ـ !
روی گلهایت.... روبانی سیاه بزن !.... دیر کردی باز..... !!!
کاش می دانستم
چه کسی این سرنوشت را برایم بافت
آنوقت به او می گفتم
یقه را آنقدر تنگ بافته ای
که بغض هایم را نمی توانم...
فرو بدهم.....