کودکی ام را دوست داشتم

روزهایی که به جای دلم

سر زانوهایم زخمی بود ....



دلتنگی یعنی اینکه:
بشینی به خاطراتت با عشقت فکر کنی ..
اونوقت یه لبخند بیاد رو لبت ..
ولی چند لحظه بعد ...
شوری اشکهای لعنتی ، شیرینی اون خاطره ها رو از یادت ببرند ...

مانده بودم بگویمت یا نه !
آخر می‌دانم خبر بدیست ...
که امروز کمتر دوستت دارم !
.
.
.
کمتر از فردا !

 

استعداد عجیبی در شکستن داری….

قلب…غرور…پیمان

استعداد عجیبی در نشستن دارم….

به پای تو…به امید تو…در انتظار تو

دیر هنگامی ست که جانوری در درونم می لولد... نفس که می کشم بغض می کارد در گلویم،..فکر که می کنم درد می پاشد در خیالم،. راه که می روم می رقصد در وجودم،..،.. حرف که می زنم می گیرد صدایم، .. . نامش   « خاطرهء تو» ست ….. و تنها چاره، ……. بیرون کشیدن و کشتنش…..


آن قَــدر حرفـــــ ـــ ـ در دلـَـم مآنـده کـــ ه در دهانــَم گره مے خورنـد و لبــــ هایم را بــ ه هـَــم مے دوزنـــد و تــو خیال مے کنی مـَـرا با تــو حرفی نیستــــ ـــ ـ !

من هنوزم... از بازی کلاغ پر... میترسم! میترسم بگویم "تو" و آرام بگویی ... پَــــــــــر............​..!

حِسادتـ ـ نکنـ ـ !!!! اینـــ کـ ـه بَعـ ـد از تـ ـو بَغلـ ـ گرفتـ ـه امـ ، زانـ ـوی غَمـ استـ ـ .....

هــــــــــــــــــــیـــــزم نبــــــــــــــودم امّــــــــــــــا...! ســــــــــــــوختم در زمســـــــــــــتان نبودنـــــــــش..!!!

امشبـــ بــاز همـــ پُستچـــی پیـر محــله مـا "نیــامد" یـــا باید خــانـه امـــ را عَـوَض کنَمـــ ... یـــا پُستچــــی را ... تـــو کــــِ هــرروز بَرایمـ ـــ نـامــه می نویسی ... "نـــــَه؟؟!"

عکســـــت را نگــــاه میکنــــم... آخ کــــه ایــــن عکـــس پیـــر نمیشـــود امــــــا ، پیـــــــرم میکنــــد ...!

هیسسسسسس !!!! چیزی نگو ، صدای نفس هاتو ، بیشتراز دروغهات دوس دارم....

بی هوا دلم خواست... کسی ، جایی ، منتظرم باشد...

روی گلهایت.... روبانی سیاه بزن !.... دیر کردی باز..... !!!

کاش می دانستم

چه کسی این سرنوشت را برایم بافت

آنوقت به او می گفتم

یقه را آنقدر تنگ بافته ای

که بغض هایم را نمی توانم...

فرو بدهم.....